کسی که رای و تدبیر وی موافق صواب و صلاح باشد، (ناظم الاطباء)، نیک اندیشه، (فرهنگ فارسی معین) : چه گفت آن گرانمایۀ نیک رای که بیداد را نیست با داد جای، فردوسی، بسی رای زن موبد نیک رای پژوهید و آورد باری به جای، فردوسی، همی کودکی نارسیده به جای، بر او برگزینی نه ای نیک رای، فردوسی، سر احرار زین الدین مکرم امیر نیک رای نیک نیه، سوزنی، نگفتم جز این با کس ای نیک رای و گر گفته ام باد خصمم خدای، نظامی، که این را به کار آور ای نیک رای که من حق آن با تو آرم به جای، نظامی، چنان داد فرمان شه نیک رای که رسم مغان کس نیارد به جای، نظامی، حقت گفتم ای خسرو نیک رای توان گفت حق پیش مرد خدای، سعدی، به قومی که نیکی پسندد خدای دهدخسرو عادل نیک رای، سعدی، نکوکاری از مردم نیک رای یکی را به ده می نویسد خدای، سعدی
کسی که رای و تدبیر وی موافق صواب و صلاح باشد، (ناظم الاطباء)، نیک اندیشه، (فرهنگ فارسی معین) : چه گفت آن گرانمایۀ نیک رای که بیداد را نیست با داد جای، فردوسی، بسی رای زن موبد نیک رای پژوهید و آورد باری به جای، فردوسی، همی کودکی نارسیده به جای، بر او برگزینی نه ای نیک رای، فردوسی، سر احرار زین الدین مکرم امیر نیک رای نیک نیه، سوزنی، نگفتم جز این با کس ای نیک رای و گر گفته ام باد خصمم خدای، نظامی، که این را به کار آور ای نیک رای که من حق آن با تو آرم به جای، نظامی، چنان داد فرمان شه نیک رای که رسم مغان کس نیارد به جای، نظامی، حقت گفتم ای خسرو نیک رای توان گفت حق پیش مرد خدای، سعدی، به قومی که نیکی پسندد خدای دهدخسرو عادل نیک رای، سعدی، نکوکاری از مردم نیک رای یکی را به ده می نویسد خدای، سعدی
وسط راه، میان راه، بین راه: ز کاخ دلارای تا نیم راه گهر بود و دیبا و اسب و کلاه، فردوسی، از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند، خاقانی، چنان رفت و آمد به آوردگاه که واماند از او وهم در نیم راه، نظامی، ، که در دوستی ثابت قدم نیست، که شرط وفا به جا نیارد، که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه، رفیق نیم راه، نیز رجوع به نیمه راه شود
وسط راه، میان راه، بین راه: ز کاخ دلارای تا نیم راه گهر بود و دیبا و اسب و کلاه، فردوسی، از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند، خاقانی، چنان رفت و آمد به آوردگاه که واماند از او وهم در نیم راه، نظامی، ، که در دوستی ثابت قدم نیست، که شرط وفا به جا نیارد، که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه، رفیق نیم راه، نیز رجوع به نیمه راه شود
نیم رو، نیمه ای از صورت و رخساره، نیم رخ، یک طرف صورت، - نیم روی بر خاک نهادن، نیم رو خاکی کردن، گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق: بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر آیمت، خاقانی
نیم رو، نیمه ای از صورت و رخساره، نیم رخ، یک طرف صورت، - نیم روی بر خاک نهادن، نیم رو خاکی کردن، گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق: بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر آیمت، خاقانی
نیک اندیشی، (فرهنگ فارسی معین) : همه دیانت و دین ورز و نیک رایی کن که سوی خلد برین باشدت گذرنامه، شهید، ای مایۀ خوبی و نیک رایی روزم ندهد بی تو روشنائی، رودکی، اگرنه عدل شه استی و نیک رایی او شدی سراسر کار جهان تباه و سیه، سوزنی، از نکویی و نیک رایی او راه جستم به آشنائی او، نظامی، همه عالم گرفت از نیک رایی چنین باشد بلی ظل خدایی، نظامی
نیک اندیشی، (فرهنگ فارسی معین) : همه دیانت و دین ورز و نیک رایی کن که سوی خلد برین باشدت گذرنامه، شهید، ای مایۀ خوبی و نیک رایی روزم ندهد بی تو روشنائی، رودکی، اگرنه عدل شه استی و نیک رایی او شدی سراسر کار جهان تباه و سیه، سوزنی، از نکویی و نیک رایی او راه جستم به آشنائی او، نظامی، همه عالم گرفت از نیک رایی چنین باشد بلی ظل خدایی، نظامی
پرده ای است از موسیقی، (جهانگیری) (انجمن آرا) (رشیدی) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) : گفتی از آن قول که قوال راست گفته گهی راست گهی نیم راست، امیرخسرو (از آنندراج)، ، که کاملاً راست و استوار نیست، نیم خیز، نیم خفته
پرده ای است از موسیقی، (جهانگیری) (انجمن آرا) (رشیدی) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) : گفتی از آن قول که قوال راست گفته گهی راست گهی نیم راست، امیرخسرو (از آنندراج)، ، که کاملاً راست و استوار نیست، نیم خیز، نیم خفته