جدول جو
جدول جو

معنی نیم راضی - جستجوی لغت در جدول جو

نیم راضی
آنکه نیک راضی و خشنود نباشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیم راه
تصویر نیم راه
وسط راه، میانۀ راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک رای
تصویر نیک رای
نیک اندیشه، آنکه رای و تدبیر نیکو دارد
فرهنگ فارسی عمید
دکان خرد و کوچک، دکان کم عرض، دکانی کوچک که به پهنا و درازای نصف دکانی باشد، نصف دکان که جداگانه به اجاره دهند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کسی که رای و تدبیر وی موافق صواب و صلاح باشد، (ناظم الاطباء)، نیک اندیشه، (فرهنگ فارسی معین) :
چه گفت آن گرانمایۀ نیک رای
که بیداد را نیست با داد جای،
فردوسی،
بسی رای زن موبد نیک رای
پژوهید و آورد باری به جای،
فردوسی،
همی کودکی نارسیده به جای،
بر او برگزینی نه ای نیک رای،
فردوسی،
سر احرار زین الدین مکرم
امیر نیک رای نیک نیه،
سوزنی،
نگفتم جز این با کس ای نیک رای
و گر گفته ام باد خصمم خدای،
نظامی،
که این را به کار آور ای نیک رای
که من حق آن با تو آرم به جای،
نظامی،
چنان داد فرمان شه نیک رای
که رسم مغان کس نیارد به جای،
نظامی،
حقت گفتم ای خسرو نیک رای
توان گفت حق پیش مرد خدای،
سعدی،
به قومی که نیکی پسندد خدای
دهدخسرو عادل نیک رای،
سعدی،
نکوکاری از مردم نیک رای
یکی را به ده می نویسد خدای،
سعدی
لغت نامه دهخدا
وسط راه، میان راه، بین راه:
ز کاخ دلارای تا نیم راه
گهر بود و دیبا و اسب و کلاه،
فردوسی،
از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست
جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند،
خاقانی،
چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند از او وهم در نیم راه،
نظامی،
،
که در دوستی ثابت قدم نیست، که شرط وفا به جا نیارد، که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه، رفیق نیم راه، نیز رجوع به نیمه راه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نیم رس بودن. نیم رسیدگی. رجوع به نیم رس شود
لغت نامه دهخدا
نیم رو، نیمه ای از صورت و رخساره، نیم رخ، یک طرف صورت،
- نیم روی بر خاک نهادن، نیم رو خاکی کردن، گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق:
بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ
وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر آیمت،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نیک اندیشی، (فرهنگ فارسی معین) :
همه دیانت و دین ورز و نیک رایی کن
که سوی خلد برین باشدت گذرنامه،
شهید،
ای مایۀ خوبی و نیک رایی
روزم ندهد بی تو روشنائی،
رودکی،
اگرنه عدل شه استی و نیک رایی او
شدی سراسر کار جهان تباه و سیه،
سوزنی،
از نکویی و نیک رایی او
راه جستم به آشنائی او،
نظامی،
همه عالم گرفت از نیک رایی
چنین باشد بلی ظل خدایی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
پرده ای است از موسیقی، (جهانگیری) (انجمن آرا) (رشیدی) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) :
گفتی از آن قول که قوال راست
گفته گهی راست گهی نیم راست،
امیرخسرو (از آنندراج)،
،
که کاملاً راست و استوار نیست، نیم خیز، نیم خفته
لغت نامه دهخدا
نصف روزی، نیمروزه، اهل نیمروز، منسوب به ولایت نیمروز، از مردم نیمروز
لغت نامه دهخدا
مسکوکی از مس و غیره معادل چهل یک قران، یک پول، یک پولی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رجوع به نیم غاز شود،
کنایه از چیز بی ارزش یا به غایت کم ارزش
لغت نامه دهخدا
مزدوری، (فرهنگ فارسی معین) :
در از لعلش به درج تنگ باری
مه از رویش به شغل نیم کاری،
امیرخسرو (از انجمن آرا)،
، شاگردی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
منسوب به نیمه راه: رفیق نیمه راهی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
لقب قباد برادر بلاش گرانمایه پادشاه ساسانی است، (یادداشت مؤلف از مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیمه راهی
تصویر نیمه راهی
منسوب به نیمه راه: (رفیق نیمه راهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم راه
تصویر نیم راه
وسط راه میانه راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک رای
تصویر نیک رای
آنکه رای و تدبیرش مقرون بصلاح و صواب باشد: نیک اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک رایی
تصویر نیک رایی
نیک اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم راست
تصویر نیم راست
چیزی که کاملا راست بلند نشده، پرده ایست از موسیقی قدیم: (گفتی ازان قول که قوال راست گفتی گه درست گهی نیم راست) (امیرخسرو. جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم رسمی
تصویر نیم رسمی
نیمدوستوری نیم آیینی آنچه که رسمی باشد ولی نه کاملا: (لباس نیمه رسمی) : (اعضا صنف... از کناره گیری نیمه رسمی اش نا راضی بودند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کاری
تصویر نیم کاری
مزدوری: (دراز لعلش به درج تنگاری مه ازرویش بشغل نیم کاری) (امیر خسرو. فرنظا)، شاگردی
فرهنگ لغت هوشیار